من مسافر هستم

من مسافر هستم

چه تنگنای سختی است!یک انسان یا باید بماند یا برود و این هر دو،اکنون برایم از معنی تهی شده است و دریغ که راه سومی هم نیست!
من مسافر هستم

من مسافر هستم

چه تنگنای سختی است!یک انسان یا باید بماند یا برود و این هر دو،اکنون برایم از معنی تهی شده است و دریغ که راه سومی هم نیست!

اعتراف تلخ

گفتی که بر می گردی زود اما نیومدی هنوز

چند ساله که منتظرم نه شب سرم میشه نه روز

وقتی می رفتی گفتی که توی یک چشم به هم زدن میام

دروغ چرا گفتی بهم حتی دریغ از یک پیام

از اون بهار تا این بهار، از اون خزون تا این خزون

تابستونا زمستونا اومد و رفت نامهربون

بهم بگو کجا برم تو این اتاق زندونیم

کاش بدونی عزیز ِ دل من این وسط قربونیم

خیره به در تو انتظار نشسته گوش به زنگتم

دل خوشیام همین ِکه با عکسهای قشنگتم

وقت خداحافظی بود که گفتی برمی گردی زود

قصه ی بی قراریموهیشکی برات نگفته بود

 

چه با شتاب آمدی!در زدی. گفتم : برو.اما نرفتی و باز کوبه ی در را کوبیدی.گفتم:بس است برو.گفتم:این جا سنگین است و شلوغ.این جا برای تو نیست.اما نرفتی نشستی و گریه کردی آن قدر که گونه های من خیس شد.بعد در را گشودم و گفتم:نگاه کن ان جا چقدر شلوغ است وتو خوب دیدی که آن جا چه قدر فیزیک و فلسفه . هنر و منطق و کتاب و مجله و روزنامه و خط کش وکامپیوتر وکاغذ وحرف و حرف و حرف و تنهایی و بغض وزخم ویأس ودلتنگی و اشک و گناه و گناه و گناه و آشوب و مه وتاریکی وسکوت و ترس در هم ریخته بود و دل،گیج ِ گیج بودو دل،سیاه وشلوغ و سنگین بود.

 گفتی:این جا رازی نیست.گفتم:راز؟گفتی:من رازم و آمدی تا وسط خط کش ها.من دستهات را در دست هام می فشردم تا نگریزی اما فریاد می زدم: برو،برو.تو سِحر خواندی من به التماس افتادم.تو چه سبک می خندیدی من اما همه ی وجودم به سختی می گریست.بعد چشم ها از میان آن دو قاب سبز جادو کردند و گویی طوفانی غریب درگرفت.آنچنان که نزدیک بود دل از جا کنده شود و من می دیدم که حرف ها و فلسفه ها و کتاب ها و خط کش ها و کاغذ ها و یأس ها و تاریکی ها وگناهان و ترس و آشوب و مه و سکوت و زخم ودلتنگی،مثل ذرات شن در شن زار از سطح دل روبیده می شدند و چون کاغذ پاره هایی در آغوش طوفان گم.

خانه پرداخته شد.خانه روشن شد و خلوت و عجیب سبک و تو در دل هبوط کردی گفتم چیستی؟ .گفتی:راز.گفتم:این دل خالی است،تسنه ام.گفتی:"دوستت دارم" و من ناگهان لبریز شدم.

 

Image By Foto.coo.ir

 

آی خدا دلگیرم ازت آی زندگی سیرم ازت، آی زندگی میمیرم ُ عمرمو میگیرم ازت

این غصه های لعنتی از خنده دورم می کنند، این نفسای بی هدف زنده به گورم می کنن د

چه لحظه های خوبیه، ثانیه های آخره، فرشته ی مردن من، منو ازاینجا میبره

آی خدادلگیرم ازت آی زندگی سیرم ازت، آی زندگی میمیرمُ عمرمو میگیرم ازت

چه اعتراف تلخیه تا رسیدم ته خط، وقت خلاصی ازهَمَست ای دنیا بیزارم ازت

 

2euu7nl.jpg

به تو نگم بی کی بگم این روزا دارم می میرم

اینقدر آتیشم نزن قلبمو پس نمی گیرم

دعا کنون گریه کنون سرمو بالا می گیرم

همش به فکرم که یه روز تو رو دوباره ببینم

همش میگم خداخدا تا کی باشم ازش جدا

رفته ولی دلم براش پر میزنه بی انتها

رفتن تو چیزی نبود برام به جز این غصه ها

می میرم ُ زنده میشم تا بگذرن این لحظه ها

خواستی بهم فکر نکنی یادت بره قرار ما

تا کی می خوای فرار کنی از بازی های روزگار