من مسافر هستم

من مسافر هستم

چه تنگنای سختی است!یک انسان یا باید بماند یا برود و این هر دو،اکنون برایم از معنی تهی شده است و دریغ که راه سومی هم نیست!
من مسافر هستم

من مسافر هستم

چه تنگنای سختی است!یک انسان یا باید بماند یا برود و این هر دو،اکنون برایم از معنی تهی شده است و دریغ که راه سومی هم نیست!

بدون تو...

 

 

 

 

درون کوچۀ قلبم چه غمگینانه می پیچد صدای تو که می گفتی به جز تو دل نمی بندم

فریب وعده هایت را ندانستم ولی اکنون به یاد وعده های تو میان گریه میخندم

برو دیگر که دل از غم رها کردم خداحافظ که دیگر بر نمی گردم

تو بودی آسمان من غمت همسایۀ قلبم ولی خورشید چشم تو به بام دیگری سر زد

قسم بر سوز پنهانم تو را دیگر نمی خواهم که از باغ دو چشم تو پرستوی دلم پر زد

در آن غمگین غروب سرد تو از شهرم سفر کردی نگاهم در افق ها مُرد و من افسوس می خوردم

شیار ِ گونه هایم را گل ِ اشکم نوازش کرد و من از تو جدا ماندم ولی ای کاش می مُردم

 

  

love

بدون تو می میرم منو تنها نذار نگو با تونمی مونم خدانگهدار

سخته تو نباشی بمونم بی تو  کم داره دل ِ من زنگ صداتو

عاشق تو بودم منو نخواستی رفتی چه ساده دلمو شکستی

تو رو دوسِت داشتم قد یه دنیا رفتیُ دلم رو گذاشتی تنها

بر نمی گردی تنها می مونم، من می مونمُ این دل ِ دیوونم

نذار بمونم تو بیکسیهام دستای گرمتو بذار تو دستام

تنهام گذاشتی تنهات نذاشتم بیشتر از جونم تو رو دوست داشتم

بدون تو می میرم اگه نیایی می خوام ببینمت بگو کجایی

 

love

 

چه شبها که من بیصدا گریه کردم برای دل بینوا گریه کردم

 

غریبانه سر روی زانو نهادم تمام دل خویش را گریه کردم

 

چه سخت است بی شانه ات گریه کردن نبودی ببینی کجا گریه کردم

 

دلت سنگ بود و به حالم نمیسوخت تو حتی نگفتی چرا گریه کردم؟؟؟

 

به شوق بهار نجیب نگاهت شدم ابر و من بی ادعا گریه کردم

 

نیازمندت شدم چه حقیرانه واژه غریب خدا حافظ به میان آمد چه بیرحمانه من سوختم

 

چه عاشقانه هنوز هم دوستت دارم چه غریبانه

چه عاشقانه هنوز هم دوستت دارم چه غریبانه