” هست ” را اگر قدر ندانی، میشود ” بود “!
پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید: تو میتوانی مرا بزنی یا من تورا؟پسر جواب داد: من میزنم پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید
با ناراحتی از کنار پسر رد شد
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود.
پسرم من میزنم یا تو؟
این بار پسر جواب داد شما میزنی.
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟
پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی...
از مرز خوابم می گذشتم،
سایه ی تاریک یک نیلوفر
روی همه ی این ویرانه فرو افتاده بود.
کدامین باد بی پروا
دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟
در پس درهای شیشه ای رویاها،
در مرداب بی ته آیینه ها ،
هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم
یک نیلوفر روییده بود.
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت
و من در صدای شکفتن او
لحظه لحظه خودم را می مردم.
بام ایوان فرو می ریزد
و ساقه ی نیلوفر برگرد همه ی ستون ها می پیچد.
کدامین باد بی پروا
دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
نیلوفر رویید ،
ساقه اش از ته خواب شفافم سر کشید.
من به رویا بودم ،
سیلاب بیداری رسید.
چشمانم را در ویرانه ی خوابم گشودم:
نیلوفر به همه ی زندگی ام پیچیده بود.
در رگ هایش ، من بودم که می دویدم.
هستی اش در من ریشه داشت،
همه ی من بود.
کدامین باد بی پروا
دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد؟
سهراب سپهری
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.
ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::
معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.
سلام افسانه جان
مطالبت بسیار زیبا بود استفاده کردم
مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــی :)
موفق باشی
سلام محسن جان
ممنون!!
شما هم همینطور!
سلااااااااااااااااام.
بسیار زیبا بود.برد پرسپولیس تبریک می گم
سلام دوست خوبم
ممنونم از اینکه به دنیای من سرزدی.
چندتا از پستاتو خوندم زیبا بود.
شادی و آرامش رو برات آرزومندم.
بدرود
سلام
بازم مثل همیشه ... بی همتا در نوشتن و انتخاب کردن
ممنون که خبرم کردی
سلام
ممنون
خواهش،بازم بیا
پست جدیدتم مثل قالب و آهنگت واقعاً عالی بود
موفق باشی ...
ممنون
شما هم همینطور
وای !
سلام آبجی جونم...
خوبی؟؟ ( مثلا نمیدونم ! )
خیلی ناز بودند. خیلی قشنگ بودند.... مخصوصا مطلب اولیت...
چی شد؟!
السلام دختر خش!
پرفکتم!(نه که نمیدونی!)
مرسی!!!!!!!!!
very very nice
ممنون!!!!!!!!!!!!!
زندگی سفری است از این جا به آن جا و هر لحظه آن مسیری است که در آن رهسپاریم به سوی ابدیت و چه زیباست این سفر .پس هر صبحدم با تمامی وجود سپاس گزار هستی باش که فرصتی دوباره به تو داده و بار دیگر به تو اعتماد کرده.زندگی همیشه تازه . باطراوت. شاداب و جوان است. به تازگی شبنم صبحگاهی روی برگی کوچک که تازه برگ های خود را گشوده است. پس سفر را از این جا به آنجا آغاز کن و بدان که زندگی نو و جاری است و جریان زندگی در تمامیت آن است و شناخت زندگی در طراوت آن به شادمانی و آرامش رسیدن
سلام ابجی افسانه با ارزوی بهترینها چه عجبی شما هم سری به داداشتون زدین امیر حسین هم میگه عمه چرا سراغی از ما نمیگیری باز هم که اپهای غمگین باز هم تنهایی توی این چهار .پنچ سال همش .......امیدوارم توی این روزهای سرد دلت همیشه گرم.گرم باشه
سلام داداش محمد
از طرف من امیر حسین رو ببوس وبگو از این به بعد اینقدر میام که دیگه از دستم خسته بشین!!
مرسی!
سلام عزیزم
خیلی قشنگ بود آپت
واقعا باید قدر لحظه هامونو بدونیم تا حسرت نخوریم
درمورد شعر سهراب:خیلی قشن
بود
درمورد آپ آخر هم که....
خیلی دلم گرفت...
سلام!!
مرسی
ایشاالله همیشه دلت شاد باشه
بازم بیا
من امشب رعدآسا...
مثل یک ققنوس آتشبال...
بر قاف قلبت مینشینم...
و برای احیای تو...
خود را تا اوج...
می سوزانم...!
سلام بر افسانه خانم وبلاگت خیلی قشنگه دوتا انتقاد یا پیشنهاد دارم البته برای بهتر شدن وبلاگت اینو بهت میگم 1. اهنگ رو از بلاگت بردار چون هم وبت دیر باز میشه و هم اونهایی که دارن توی کامپیوتر خودشون موزیک گوش میدن زیاد از این کار خوششون نمیاد 2. مطالبت رو کمی کوتاه تر کن و3. عکسهای زیبایی داری کاری کن بشه کپی شون کرد . در کل بهت تبریک میگم کارت خیلی خوبه اگر خواستی باهم تبادل لینک کنیم بهم سر بزن وبگو
سلام بر اکبر آقا
ممنون
در مورد پیشنهاد اولت باید بگم که کاربرا میتونن ۲ دقیقه آهنگ گوش ندن اگه واقعا میخوان اون وبو ببینن باید به آهنگشم گوش بدن یا اصلا میتونن آهنگشو قطع کنن!!! ولی بازم ممنون
باشه منم خوشال میشم
فعلآ
سلام افسانه جون مطلب پدر و پسرت خیلی قشنگ بود من تازه با وبت آشنا شدم و با اجازت لینکت میکنم و تو هم اگه خواستی با اسم ببار باران لینکم کن
سلام
مرسی!
منم لینکت کردم
فعلا
سلام دوست عزیز خوبی؟
★❤ وبلاگ دفتر عشق با متن عاشقانه ( اوج احساس عشق ) به روز شد★❤
منتظرم
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
جدیدترین مطالب عاشقانه در . . .
پرطرفدارترین سایت عاشقانه :»»»
سایت رسمی مهدی لقمانی ( دفتر عشق )
www.daftareshghe.com
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
سلام دوست عزیز [گل] مرسی از وب زیبات !
قصرعشق با یکی دیگر از نوشته هایم " هوای بی تو بودن " به روز شد
منتظر حضور پرمهرت هستم [گل]
.................. [گل][گل]
زندگی شربت تلخیست که همه محکوم به نوشیدن آنیم ، پس می نوشیم به یاد آنان که دوستشان داریم و نمی فهمند
سلام دوست عزیز [گل]
قصرعشق با یکی دیگر از نوشته هایم " مرا رها کن " به روز شد
منتظر حضور پرمهرت هستم [گل]
.................. [گل][گل]
پشت آن پنجره رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال لابه لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را ، وقت دلتنگی خود دارم و بس
سلام دوست عزیز خوبی؟
★❤ وبلاگ دفتر عشق با متن عاشقانه (سوز عشق ) به روز شد★❤
منتظرم
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
جدیدترین مطالب عاشقانه در . . .
پرطرفدارترین سایت عاشقانه :»»»
سایت رسمی مهدی لقمانی ( دفتر عشق )
www.daftareshghe.com
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
سلام .چطوری ؟خیلی غمگین بود اکشم در اومد که1!!!!!!!!!الان میدونی تو دانشگاهم بیکار بودم اومدم اینجا!!!!!!!میشه یکم شادتر بنویسی خواهش میکنم باشهههههههههههه
سلام میسی تو خوبی؟!
اصلا شما؟!!!!
هدف منم همین بود که اکش تو رو در بیارم!!
آفرین!!
همیشه بیا!!!!
بذار فکرامو بکنم خبرت میدم!!!!
بشین بینیم بابا خود شیفته!!!!
شماااااااااااا؟!!!!!!!
آهان زیزییییییییی؟!!!
سلام
خوبی
مطالبت فوق العاده زیباست
مرسی
موفق باشی
سلام دوست عزیز خوبی؟
★❤ وبلاگ دفتر عشق با متن عاشقانه (از تو میگذرم ) به روز شد★❤
منتظرم
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
جدیدترین مطالب عاشقانه در . . .
پرطرفدارترین سایت عاشقانه :»»»
سایت رسمی مهدی لقمانی ( دفتر عشق )
www.daftareshghe.com
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
سلام
اگه عشق نبود، آدمی معنا نداشت ولی همین عشقه که پدر آدمو در میاره
عشق چرا با جدایی معنای واقعیت میگردد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام دوست عزیز خوبی؟
★❤ وبلاگ دفتر عشق با متن عاشقانه (عشق در قلب ما ) به روز شد★❤
منتظرم
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
جدیدترین مطالب عاشقانه در . . .
پرطرفدارترین سایت عاشقانه :»»»
سایت رسمی مهدی لقمانی ( دفتر عشق )
www.daftareshghe.com
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
سلام افسانه جون خوبی؟
خیلی زیبا بود
مطالبش عالی بودن
سلام باران جان

مرسی تو خوبی؟
ممنون
بازم بیا خوشحال میشم
سلام افسانه جان
خوبی؟
شرمنده من یه مدت نیودم
آپ کردم
خوشحال میشم بیای
مرسی از حضور گرمت
باران عشق همیشه می بارد اما در نوروز قطره های باران طلایی رنگند.از خدا می خواهم که همیشه زیر این باران خیس شوی.
سلام
لطفا لینک های زیر را در وبتان قرار دهید
بازدید مجازی دریاچه آهنشهر بافق :
http://www.360cities.net/image/daryache-ahanshahr-bafq
بازدید مجازی امامزاده عبدالله بافق :
http://www.360cities.net/image/emamzadeh-abdollah-bafq
بازدید مجازی بهشت الحسین بافق :
http://www.360cities.net/image/beheshtolhoseyn
مجری تورهای مجازی :
http://www.360v.ir
سلام دوست عزیز خوبی؟
امیدوارم که تعطیلات به شما خوش گذشته باشه
و سال خوبی رو در پیش داشته باشید
وبلاگ دفتر عشق با اولین آپ در سال 91 به روز شد
★❤عنوان متنم :» همیشه عاشق هم★❤
منتظرم
برقرار باشی و سبز....
سلام به دوست مهربونم
خوفی؟6
مرسی عزیزم
ببببببببببوووووووووووووسسسسسسسسسسس
افسانه جان مرسی که سر زدی
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
سلام دوست عزیز خوبی؟
★❤ وبلاگ دفتر عشق با متن عاشقانه (در خیال عشقت ) به روز شد★❤
منتظرم
۩▓۩ ๑۩۞۩๑۩▓۩ ๑۩۞۩۩▓۩ ๑۩۞۩๑▒ ๑۩۞۩๑▒
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام
گـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلم
سلام گلم
خوبی؟
سلام مرسی!
تو چطوری؟
وب خوبی دارید موفق باشید
ممنون
شما هم همینطور
سلام مرسی گلم
سلامتی
توخوبی؟
چون میگذرد غمی نیست
مرسی!
چیکارا میکنی؟
salam khosh hal shodam ke behem sar zaqdy behem sar bezan khosh hal misham azizam matalebet gashng bod movafag bashi be omide didar
ســـــــــــــــــــــــــــــــلام
گـــــــــــــــــــــــــــــــــلم
خـــــــــــــــــــوبـــــــــــی
دعـــــــــــــــــــــــــــــــــا
بــــــــجــــــــــــونـــــــــت
سلام افسانه جان
خوبی گلم
سلام ممنون تو چطوری؟
شرمنده که دیر جوابیدم
سلام...
با شروعی دوباره....
باز هم ارزوی بارانی نوشته از...
آرزوی ابدی...
دلبندم به پاس عشق و به حکم تجربه،خواستم با تو نازنین
سخنی داشته باشم برای همیشه
ای که با آمدنت زیباترین لحظه های عمرم را رقم زدی......
منتظرم و چشم به راه ، که دیدگانی نظاره گر حرفهای این حقیر باشد
کشف پرتره از کسی که تو را دوست دارد!
متن:
این پیام را برای 10 نفر پست کنید، و به این صفحه برگردید .
شما خواهید دید در نهان چه کسی که تو را دوست دارد!
پیام برای ارسال :
این عجیبه اما واقعا کار می کند! می خواهید چهره کسی که تو را در نهان دوست دارد ببینید؟
این پیام به 10 نفر ارسال کنید و شما در صفحه http://amour-en-portrait.vu.cx/
تصویری خواهید دید از کسی که تو را دوست دارد.
شما ممکن است سورپرایز شوید!(شباهت تصویر حدود 90% است
سلام گلم
آپ کردم
منتظر حضور گرمت
آن قدر به تو نزدیک بودم
که تو را ندیدم
در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
شکرانه ی روزهایی
که کنار تو
راه رفته ام.
سلام به دوست عزیز
خدایا ...
حکمت تقدیرم را بر من آشکار کن ...
تا در هایی را که بر من می گشایی نادیده نگیرم ...
و در هایی را که بر من می بندی به اصرار نگشایم ...
منم این خوشبختی رو دوست دارم..........سلااااااااام من تازه اومدم اینجا وبلاگ قشنگی داری..به منم سر بزن خوشحال میشم..اگه باتبادل لینک موافقی منو با اسم؛معجزه ی آبی؛ لینک کن وقتی اومدی تو وبم بگو باچه اسمی بلینکمت؟ بیای ها؟پر از مطالب عاشقانست نظر هم یادت نره گلم