اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است .
اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .
اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .
اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .
اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .
گر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست .
به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟
داستان زیبای خلقت زن
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت.
فرشتهای ظاهر شد و عرض کرد: “چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟”
خداوند پاسخ داد: “دستور کار او را دیدهای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
“این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید.”
خداوند فرمود : “نمی شود!!، چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.”
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
“اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی.”
“بله نرم است، اما او را سخت هم آفریدهام.
تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد.”
فرشته پرسید : “فکر هم میتواند بکند؟”
خداوند پاسخ داد : “نه تنها فکر میکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.”
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
“ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد! به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کردهاید!!”
خداوند مخالفت کرد : “آن که نشتی نیست، اشک است.”
فرشته پرسید : “اشک دیگر چیست؟”
خداوند گفت : “اشک وسیلهای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.”
فرشته متاثر شد: “شما نابغهاید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کردهاید، چون زنها واقعا حیرت انگیزند.”
زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر میکنند.
همواره بچهها را به دندان میکشند.
سختیها را بهتر تحمل میکنند.
بار زندگی را به دوش میکشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه میپراکنند.
وقتی خوشحالند گریه میکنند.
برای آنچه باور دارند میجنگند.
در مقابل بیعدالتی میایستند.
وقتی مطمئناند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمیپذیرند.
بدون قید و شرط دوست میدارند.
وقتی بچههایشان به موفقیتی دست پیدا میکنند گریه میکنند.
وقتی میبینند همه از پا افتادهاند، قوی و پابرجا میمانند.
آنها میرانند، میپرند، راه میروند، میدوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در میآورد
زنها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و میدانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکستهای را التیام بخشد.
کار زنها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان میآورند. آنها شفقت و فکر نو میبخشند
زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: “این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!”
فرشته پرسید: “چه عیبی؟”
خداوند گفت: “قدر خودش را نمی داند . . .”
من 2 تا تو را دوست دارم ... یکی این دنیا ... یکی اون دنیا ...
♥تمام محبتت را به پای دوستت بریز اما نه تمام اعتمادت را ...
♥عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر خواهد بود
♥رنگین کمان پاداش کسی است که تا آخرین قطره زیر باران می ماند
♥ از شمع آموختم که :ایستاده بمیرم بی صدا بمیرم به پای دوست بمیرم
♥از زندگی هر آنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه که آرزویش را داریم
♥ زندگی 3 ایستگاه دارد!عشق...جدایی....و مرگ آقا قربونت ایستگاه اول پیاده می شم
♥اگه یه روز سراغم رو گرفتی و ازم خبری نشد سری بهم بزن احتمالا بهت احتیاج دارم
♥خوشبخت ترین فرد کسی است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد
در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد
♥ عشق مثل یک ساعت شنی می ماند همزمان که قلب را پر می کند مغز را خالی می کند!!
♥هرگاه دلت هوایم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند
♥ بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید
♥دیگه یار نمی خوام وقتی که می بینی عشق دوروغه
♥چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟؟؟؟ اگه یه روز
رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت بمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی
اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری
♥ اگه روزی شاد بودی، بلند نخند که غم بیدار نشه و اگه یه روز غمگین بودی، آرام گریه کن تا شادی ناامید نشه
♥عشق گلی است که اگر آن را به قصد تجزیه و تحلیل پرپر کنید، هرگز قادر نخواهید بود که آن را دوباره جمع کنید
♥ بعد از مرگم تکه یخی به شکل صلیب بر روی سنگ قبرم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید اب شودوبه جای یار برایم گریه کند
♥اگه تونستی پر کلاغ ها رو سفید کنی برف رو سیاه کنی یه بوسه به آتش بزنی
یه نفس عمیق زیر آب بکشی اون موقع من می تونم تو رو فراموش کنم
♥پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت بیچاره از این سوختن عشق آموخت فرق منو پروانه در اینست پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت
♥زندگی اجبار است .... مرگ انتظار است..... عشق یک بار است ..... جدایی دشوار است .....
یاد تو تکرار است
♥همیشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه
♥اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم به اندازه ای که تو را دوست دارم مرا دوست داشته باشی
♥ اگه تو کوچه پس کوچ های دلم گم شدی.دنبال کسی نگرد که آدرس بهت بده چون غیر از تو کسی اونجا نیست
♥دقایقی تو زندگیت هست که دلت برای کسی اونقدر تنگ میشه که دلت میخواد اونو
از تو رویات بیرون بکشی و توی دنیای واقعی با تمام وجوت بغلش کنی
♥شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد .بیدار باش من با سبدی پر از بوسه
می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت میکارم تا بدانی ای خوبم دوستت
دارم
♥ موقعی که خدا پنجره ی بهشتو باز کرد منو دید ازم پرسید امروز چه آرزویی
داری؟؟ گفتم خدایا همیشه مواظب اونی که الان داره این نوشته رو میخونه باش
چون برام خیلی عزیزه
♥ وقتی کسی رادوست داری، گفتن آسان تراست، شنیدن آسان تراست، بازی کردن
آسان تراست، کارکردن آسان تراست. و وقتی که کسی تورا دوست دارد، خندیدن
آسان تراست. واگر تنهای تنها باشی، به مرگ فکرکردن ازهمه چیزآسان تراست
♥می گی گل رو دوست داری ولی میچینیش... میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر
میری زیرش... میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش... چه جوری
میتونم نترسم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟
♥یک بار برای دیدن دریا قدم به ساحل گذاشتی... اما امواج دریا هزاران بار
برای بوسیدن قدمگاهت تا روی ساحل پیش آمدند. دلم برات تنگ میشه اما هزاران
بار بر قدمگاهت بوسه میزنم.
♥ اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که میای
دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره
میره . بعدش دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که
هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره .. و اگه یه آدم خوب باهات
دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی
دیگه ...... اینطوریه که دل همه آدما میشکنه
♥دوستی شوخی سرد آدمهاست بازی شیرین گرگم به هواست واسه کشتن غرور من و تو دوستی توطئه ثانیه هاست
♥ندیدم بهاری محبت ز یاری دلم غرق خون شد عجب روزگاری زندگی زیباست نه به
زیبایی حقیقت... حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی... جدایی سخت است نه به
سختی تنهایی... نگاهی آشنا به یاس کردم ... تو را در برگ گل احساس کردم ...
خلاصه در کلاس ناز چشمت ... دو واحد عاشقی را پاس کردم....
♥بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است
بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
♥سکوتم را به باران هدیه کردم تمام زندگی را گریه کردم نبودی در فراق شانه هایت به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
♥اگه معلم جغرافی بودم اسمتو رو بلند ترین قله ی دنیا می نوشتم اگه معلم
ادبیات بودم اسمتو تو تمام شعرام می آوردم اگه معلم شیمی بودم اسمتو در
گروه حلال ترین محلول ها قرار می دادم اگر معلم زیست بودم قلبت رو از
مهربون ترین قلبها می نوشتم ...
♥ به گل گفتم عشق چیست؟ گفت از من خوشبوتر به پروانه گفتم عشق چیست؟ گفت از
من زیبا تر به شمع گفتم عشق چیست؟ گفت از من سوزنده تر به عشق گفتم آخر تو
چیستی؟ گفت نگاهی بیش نیستم ...
با سیم ناز مژهات یه عمر گیتار میزنم نگاهتو کوک نکنی من خودمو دار میزنم
چشات اگه رو پنجره طرح ستاره نزنن دست خودم نیست دلمو به درو دیوار میزنم
♥هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد
♥اون که عاشقانه خندید خنده های منو دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید
♥شمع دانی که دم مرگ به پروانه چه گفت؟... گفت ای عاشق بیچاره فراموش
شوی... سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد... گفت طولی نکشد تو نیز خاموش
شوی...
♥نه!نرو!... صبرکن قرارمان این نبود باید سکه بیندازیم... اگر شیر
آمد:تردید نکن که دوستت دارم... اگر خط آمد:مطمئن باش دوستدارت هستم .....
صبر کن سکه بیندازیم اگر دوستت نداشتم.....آن وقت برو...
هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.
عشقمR دوستت دارم
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید :
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است ؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است ؟
اما افسوس که هیچ ﮐس نبود
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره
آری با تو هستم !
با تویی که از کنارم گذشتی
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است !!
آهسته بیا ،
باز هم که فراموش کرده ای کجا آمده ای
اینجا قلب من است
آهسته ،
این قلب، شکسته...
نگاهی کن ببین درهای قلبم بسته
شاید باز هم بی وفایی مثل تو پشت دیوار قلبم نشسته !
آمده ای که بگویی پشیمانی؟
اما هنوز چند روزی بیش نیست که از آن روز گذشته
آتش دلم همچنان در حال سوختن است ،
بگذار خاکستر شود ، بعد بیا و دوباره دلم را بسوزان
بگذار گونه های پر از اشکم خشک شود ،
بعد بیا و دوباره اشکم را در بیار
آهسته ، قلبم بدجور شکسته
دوباره آمده ای که چه بگویی به این دل خسته
آمده ای دوباره بشکنی قلبم را ،
یا باز هم به بازی بگیری این دل تنهایم را ...
بی خیال ، با تنهایی بیشتر رفیقم تا با تو
ای نارفیق هیچ خاطره ی خوشی ندارم از تو
بگذار در حال خودم باشم ،
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم ،
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم ،
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم ،
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم
آهسته ، غم سنگینی در دلم نشسته ...
نویسنده:مهدی لقمانی
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده
برادم را دوست دارم ..
چون رنگِ پدرم را به ارث برده است !
اگر روزی پدرم نباشد ..
صلابتِ شانه های برادرم ..
جبران نبودن های پدرم خواهد بود .
پــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــدر
تشنه ات که می شوم
سر می کشم دلتنگی ات را
بغض بالا می آورم..........!
از فراقت میسوزم
آتش میگیرم
خواب ندارم
تو را میخواهم و چشمانم تو را میبیند ولی نمیبیند
میدانم هستی
ولی نمیدانم چرا نیستی !!!
نگرانم نباش
عادت میکنم
بعد مرگ عادت میکنم به ندیدنت
چون در کنارت می آیم