درون کوچۀ قلبم چه غمگینانه می پیچد صدای تو که می گفتی به جز تو دل نمی بندم
فریب وعده هایت را ندانستم ولی اکنون به یاد وعده های تو میان گریه میخندم
برو دیگر که دل از غم رها کردم خداحافظ که دیگر بر نمی گردم
تو بودی آسمان من غمت همسایۀ قلبم ولی خورشید چشم تو به بام دیگری سر زد
قسم بر سوز پنهانم تو را دیگر نمی خواهم که از باغ دو چشم تو پرستوی دلم پر زد
در آن غمگین غروب سرد تو از شهرم سفر کردی نگاهم در افق ها مُرد و من افسوس می خوردم
شیار ِ گونه هایم را گل ِ اشکم نوازش کرد و من از تو جدا ماندم ولی ای کاش می مُردم
بدون تو می میرم منو تنها نذار نگو با تونمی مونم خدانگهدار
سخته تو نباشی بمونم بی تو کم داره دل ِ من زنگ صداتو
عاشق تو بودم منو نخواستی رفتی چه ساده دلمو شکستی
تو رو دوسِت داشتم قد یه دنیا رفتیُ دلم رو گذاشتی تنها
بر نمی گردی تنها می مونم، من می مونمُ این دل ِ دیوونم
نذار بمونم تو بیکسیهام دستای گرمتو بذار تو دستام
تنهام گذاشتی تنهات نذاشتم بیشتر از جونم تو رو دوست داشتم
بدون تو می میرم اگه نیایی می خوام ببینمت بگو کجایی
چه شبها که من بیصدا گریه کردم برای دل بینوا گریه کردم
غریبانه سر روی زانو نهادم تمام دل خویش را گریه کردم
چه سخت است بی شانه ات گریه کردن نبودی ببینی کجا گریه کردم
دلت سنگ بود و به حالم نمیسوخت تو حتی نگفتی چرا گریه کردم؟؟؟
به شوق بهار نجیب نگاهت شدم ابر و من بی ادعا گریه کردم
نیازمندت شدم چه حقیرانه واژه غریب خدا حافظ به میان آمد چه بیرحمانه من سوختم
چه عاشقانه هنوز هم دوستت دارم چه غریبانه
چه عاشقانه هنوز هم دوستت دارم چه غریبانه